پوریا جانپوریا جان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

کودکانه های پوریا

تولد

1391/11/19 11:25
نویسنده : نسیم
73 بازدید
اشتراک گذاری

اولین بار که پسرم دیدم فقط چند لحظه بعد از تولدش بود ،به دکتر بیهوشی که بالای سرم بود گفتم : آقای دکتر می بینید چه پسر خوشگلی دارم واون هم حرف من تآئید کرد همه گفتن چه پسر قدبلندی ! ومن با وجود تلاش متخصص اطفال برای ساکشن ترشحات زیاد و رسیدن اکسیژن به اون انگار مطمئن بودم همه چیز به خیر تموم می شه با آرامش براش دعا می کردم.

عزیز دلم چقد اون روز برات سخت ودردناک بود ،اینقدر صورتت پف کرده بو که تا سه چهار روز نمی تونستی چشمات باز کنی و به چشمای من که بی صبرانه منتظر دیدنت بود نگاه کنی .هیچ وقت فکرش نمی کردم درد و آرامش اینقدر با هم مانوس بشن ومن این مدیون وجود تو بودم که سختی چندین ماه دردآور رو برام تبدیل به تحقق یه رویای شیرین کرد.

من ماهها قبل از به دنیا اومدنت برات لالایی می خوندم تا وقتی به دنیا اومدی هم با شنیدن اون صدا آروم بشی .من برات نامه می نوشتم تا شاید از دلتنگیم برای اومدنت کم بشه ،حتی باهم دانشگاه می رفتیم تا درست یه روز قبل به دنیا اومدنت که آخرین امتحان پایان ترمم دادم.اول که نمی دونستم آقا پسری بهت می گفتم ناز ناز ولی بعداً که فهمیدم زود حرفم پس گرفتم تا نکنه بهت بر بخوره !!!

شاید نمونه نامه هام اسکن کنم و برات یادگاری بذارم تا همیشه بدونی چقدر برام با ارزشی. وجود تو در زندگی من قشنگ ترین هدیه خداوند بود که خودش هم همه کارها رو اینقدر مرتب کنار هم چید تا با اومدنت زندگی دوباره به من ببخشه تا وقتی من پیر شدم با دیدن تو احساس جوونی کنم چون از خون من توی رگهای تو جاری هست واین پیوند میان ما تا همیشه می مونه حتی بعد از مرگم چون تو حتی اون موقع هم نمی گی " مادر سابق من "

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)